loading...

KhialKhoshAsheghaneMan

رمانی احساسی غمگین گاهی طنز⁦(✷‿✷)⁩

بازدید : 130
جمعه 1 آبان 1399 زمان : 16:38

#آوا

دوتا پسر با گرم کن ورزشی کهنه و ریش بلند جلومون سبز شدن...

چقدر قیافشون اشناس ولی یادم نمیاد من ادم زشت دیدم ولی نه در این حد😐

ریشا و موهای نامرتب تا نوک پا😐گرم کن ورزشی خاک خورده و رنگ و‌رو رفته😐و چشمای قرمز...

یکیشون با صدای گرفته‌‌‌ای گفت

√س..لا...م

×ببخشید،من شما رو میشناسم؟

√به این زودی منو یادت رفت؟؟

×میشه واضح حرف بزنید منظورتون چیه؟

√من پوریام نگو که یادت نمیاد

وااایی میگم چرا انقدر قیافش اشناس ولی ولی..پوریا که انقدر زشت نبود😐موهای بور و ریشای مرتب چشمای ابی و از همه مهم تر تیپ اسپرتش! نه که با این گرم کن ورزشی بابابزرگ جدم😐

حالا قیافشو ول کن!وایی من اصلا حواسم نیست این کی از زندان آزاد شد؟؟😱😱

نگاهی پر از ترس بهش انداختم که نگاهشو مهربون کرد و گفت

√منو ببخش اوا من خیلی در حقت بدی کردم می..می‌خوام جبران کنم می‌خوام بشم یه پوریای دیگه

می‌خوام جبران کنم می‌خوام جبران کنم لعنتی دقیقا همون حرفی که امیر زد

همش این عبارت تو ذهنم اکو میشد

می‌خوام جبران کنم می‌خوام جبران کنم....

نمی‌دونم جبران کدومو بپذیرم؟؟ به کدوم اعتماد کنم؟؟ من امیرو دوست داشتم...ولی نکنه همه اینا یه نقشس!..نکنه امیر با پوریا همدسته!

نه نه اوا امکان نداره امیر..پوریا؟ هه محاله این قاتل ادم کش با امیر به اون مهربونی هم دست باشه!

ولی اون روز چی؟

امیر دست کمی‌از یه قاتل نداشت!

اگه فقط یکم دیگه تو اتاق میموندم مرگم حتمی‌بود!

اصلا صبر کن ببینم ! چرا امیر همون روز اول با من بد بود!اونم وقتی حتی یبار نیست منو دیده!

همه چی مشکوک بود همه چی!

چنتا واژه ذهنمو مشغول خودش کرده بود!

{امیر،پوریا،همدست،شب اشنایی،جبران،عشق!}

لعنت به این عشق لعنت

نگاهی به صورت مظلوم پوریا انداختم

نکنه داره فیلم بازی می‌کنه!

×خب ببین پوریا همین طوری که نمیتونم جواب مثبت بهت بدم! خیلی چراها و نکنه‌های زیادی تو ذهنم تداعی شده! باید به همش جواب بدی الان امیر و رهام میان جالب نیست اینجا باشی

اقا ارش شما هم لطفاً برید از اخلاق رهام خبر ندارید!

بیخود و بی جهت قاطی می‌کنه و داد میزنه!

دیگه ‌چه برسه شما هم اینجا باشید!

√باش هم من هم ارش میریم ولی عروسکم! فکراتو بکن!

×باش! لوکیشن بفرست امروز چهارشنبه س این هفته که نمیشه باشه واسه شنبه هم من هم کاترینا میایم!

√،~اوکی خداحافظ👋

×،©خدافظ

بعد رفتن اونا کاترینا بردم یه گوشه و اروم کنار گوشم گفت

© معلومه داره چیکار می‌کنی ؟ چرا واسه خودت میبری و می‌دوزی!میدونی اگه رهام بفهمه چی میشههه

×اروم باش کاترینا من می‌دونم دارم چکار میکنم حواسم هست!

©باش بهترین کارو بکن خواهری

همون لحظه با صدای بوق ناخودآگاه برگشتیم

با دیدن ماشین رهامیر نفسی از سر آسودگی کشیدم و با کاترینا سوار ماشین شدیم

®علیک سلام،اون گوشه چیکار میکردید دو ساعته دنبالتونیم مگه نگفتم دم در دانشگاه منتظر باشید

×اه رهام گیر نده دیگه حوصله ندارم😣(یعنی أفرین اوا 😂😂)

®باش حوصله نداریا خواهری میخوای یه آهنگ بزاریم حال و هوامون عوض شه؟؟

مث بچه‌ها دستامو کوبیدم به همو گفتم

×اره😍

®😂😂😂دوست داریا

×اوهوم😁،راستی یه لحظه صبر کن ببینم عای امیر خان سلام 😒

÷س..سلام ببخشید از دست این رهام سلام کردنم یادم رفته🤦

×آها😒

رهام یه آهنگ پلی کرد همه حواسمو دادم به آهنگ تا یه لحظه حواسم از اتفاقاتی که تو این چند لحظه افتاده بود پرت شه

آرامشی داره نگات که رو براهم میکنه

چه خوبی که یکی مثل تو داره نگاهم میکنه

مثل یه آسمونی؛ که توی شباش ماه داره

میخوام تورو ببینمت هر شب اگه راه داره

میخوام تو هم بمونی کنار حس و حالم

دیوونه وار من از تو این انتظار رو دارم

بزار حساب کار از آدما جدا شه

هر جا برم مهم نیست هر جا که با تو باشه

صدا صدای قلبمه داره صدات میکنه؛ هی نگاهت میکنه

اما کاش نفهمی؛ که یکی نگات میکنه

میخوام تو هم بمونی؛ کنار حس و حالم

دیوونه وار من از تو این انتظار رو دارم

بزار حساب کار از آدما جدا شه

هر جا برم مهم نیست هر جا که با تو باشه

(رضا پارسا.آرامشی داره نگات)

بعد از اتمام آهنگ خودمو جلو کشیدم و از جام بلند شدم

®چیکار می‌کنی دختر جون میفتی بشین ببینم

×نگران نباش من استاد این کار تو دبیرستان بودم هیچ وقتم نمیفتادم😌✌️(این قشنگ منم😂😂)

®اها 😐اونوقت سرویستون مرد بود یا زن؟😐

×باز تو شروع کردی😒

®خب حالا بگو‌ چی میخوای بعدم بشین جریممون میکنن بخدا همین چند روز پیش از دست این امیر خان جریمه پرداخت کردم لنگه خودته😒😐

×اییییش اصلا نمی‌گم😒

®لوس نشو بگو دیگه

لحنمو بچگونه کردمو گفتم

×اممم میگم رهاممم میشه برام بستنی بخری؟😁

®حتما دیگه چی😡

×ای بابا تو هم‌‌‌ای عین این مامان باباهایی هی دعوا می‌کنی😒اصلا امیر جونم برام میخره مگه نه امیر جون؟😂😂

رهام با اتمام حرفم گفت

®جون؟😳 امیر جون؟😳

×اوهوم😁امیر میخلی بلام؟☹️

÷باشه عزیزم😍

رهام نگاه وحشتناکی به امیر انداخت و در ادامش گفت

® اهم اهم عای امیر خان مگ..

÷رهام اذیت نکن دیگه‌‌‌ای بابا هر چی گفتی گوش کردیم بزار یکم خوش بگذره دیگه انقدر گیر نده جون امیر😣

®باش از این به بعد بزرگ جمعمون اقا امیر دستور میده ما اجرا کنیم سرهنگ مقاره دستور چیه؟😐

÷رهام لوس نشو دیگه😒بزرگ جمعمون شمایی هر کار شما بگی میکنیم فقط میگم یکم فضارو شاد کن

®منم گف..

©عه ببندید دیگه‌‌‌ای بابا هی شما بزرگی من بزرگم این بزرگه😣شما مردا همتون لنگه همید 😒اصلا أوا میگه چیکار کنیم کجا بریم اوکی؟😠

هر سه تاییمون اندازه غار علی صدر دهنمون باز بود کاترینا که تا اون موقع ساکت بود حالا اینجوری فضارو تغییر داد!

دوتاییشون به نشونه تایید سر تکون دادن

سرمو بردم کنار گوش کاترینا و گفتم

×ای. ول الحق که خواهری خودمی😆😂😂

©​​​​​​

®خب اوا بگو کجا بریم

×سینمااا😁

®باید از قبل بلیت بگیریم

×خب الان انلاین بلیت میگیرم

®دیگه دیره واسه بلیت گرفتن ساعت۶

×شما دندون رو جیگر بزار😒

بفرما واسه ساعت۸:۳۰ یه سانس داره

®اوا الان شیش تا هشت و نیم چیکار کنیم؟😐

×وااایی راستی ما با سهیلی قرار داریم😱😱

©راست میگه اصلا حواسمون نیست😱😱

®سهیلی کیه؟؟😡😡

×نترس سن باباتو داره😒

÷خب کی هس؟

×سهیلی دیگه کارگردان😐

®ها سعید سهیلی رو میگی

×بله😁

÷،®چیکارش دارین؟

×میخوام برم خواستگاریش😐

®بسه نمک نریز چیکار داری باهاش

به جای من کاترینا جواب داد

©ما قبلاً تئاتر کار می‌کردیم الان سهیلی بهمون پیشنهاد بازی تو فیلم داده

®،÷تو فیلمه مردم هست؟

×نه پس فیلم زنونه س😐😑

®بیخود نمی‌خواد برین😠

×ای بابا رهام ما چن سال زحمت کشیدیم بعد الان که یه پیشنهاد خوب داده شده بدش کنیم؟؟محاله😒

®خیل خب فقط خیلی به مردا نزدیک نشید.😐😑

×اتفاقا از سر لج تو هم که شده میچسپیم به پسرا😑

®پسر جوونم داره؟

×نه پس فیلم سالمندانه 😐😑

®کی مثلا؟

میخواستم لجشو در بیارم گفتم

×اتفاقا سه تا خوشتیپ و خوش قیافه هم داره😜😂😂

رهام چش غره‌‌‌ای رفت و گفت

®حالا کی هستن؟😑

×دوتا پسراشو امیرحسین ارمان😁

یهو دیدم اخم وحشتناکی مهمون صورت امیر شد و داد زد

÷بیخودددد لازم نکرده برید.😡😡😡😡😡

جان؟ این الان غیرتی شد؟😳😑

®امیر راست میگه هیچ جا نمیرید اصلا دخترو چه به کار کردن😒بشینید تو خونه آشپزیتونو بکنید خونه داری تونو بکنید😑😐

×یک کاره بگو کلفتی دیگه؟😡😡اصلا ما میریم به هیچ احد الناسی هم مربوط نیست😒این همه سال کجا بودی الانم برو همونجا😒

®اوا ما قبلاً در مورد این موضوع حرف ز..

×رهام همین که گفتم من بازیگری رو دوست دارم اگه گذاشتی برم سر کار که هیچی اگه نه پیادم کن دم پرورشگاه مخالفتم بکنی جیغ میزنم😒

رهام که قیافش از عصبانیت کبود شده بود نفسشو بیرون داد و سعی کرد اروم باشه

®خیل خب برید سر کار ولی دیگه اسم پرورشگاه و این چرت و پرتایی که گفتی و نشنوم خب؟

×اگه اذیتمون نکنی چشم😒

رهام اروم شده بود ولی نمی‌دونم چرا این امیر هنوزم عصبانی بود‌‌‌ای بابا رهام کم بود اینم اضافه شد😒

رسوندمون دم در و گفت ما پشت در منتظریم

×الان ساعت ۶:۳۰ ما تا ۸ کارمون طول می‌کشه

®اشکال نداره بلیت سینما گرفتی؟

×اوهوم

®باشه ایشالا یه روزی بلیت فیلم خودتونو بگیریم😍

×ممنون داداشی😍فعلا خدافظ👋

®خدافظ

همه خداحافظی کردن ولی این امیر بی تربیت اصلا انگار ما وجود نداریم😒

.....

#کاترینا

×ممنون اقای مهراد ایشالا شنبه خدمت میرسیم

_بله فقط دیر نکنید منو ساعد زودتر میایم یکم تمرین کنیم

×،©چشم خدانگهدار 👋

_خداحافظ👋

از استودیو فیلمبرداری زدیم بیرون و رفتیم سوار ماشین

×،©سعلااامم

®علیک چیشده کبکتون خروس میخونه😂😂😂

×قرار دادو بستیم شنبه باید بریم سر فیلمبرداری

®به سلامتی😂😂اقا سینارو ملاقات کردید؟؟😂😂

×بلیوای رهام نمیدونی چقدر جنتلمنه😍😂😂

®عههه؟😂😂چیکارتونه تو فیلم؟

©نامزد اوا،پسرخاله من😂😂

®بد نگذره😐😂😂

×نچ😁راستی رهام ساعت هشته بدو بریم الان دیر میشههه‌ها

®باوشه

و امیر همچنان در عالم هپروت بود

......

کم کم داشت احساسم به امیر کمرنگ میشد💔ولی همه فکر و ذکرم سمت پوریا بود...

خب پارت چطور بود؟

بنظرتون اوا و کاترینا چه تصمیمی‌میگیرن؟

مراحل تولید شیشه های بالکن و مزیت های آن
بازدید : 131
جمعه 1 آبان 1399 زمان : 16:38

#آوا

خدایا رهام چرا این کارو کرد

ای بابا رو این تخت که نصف امیرم جا نمیشه😐

نمیشد منو کاترینا با هم بخوابیم این دوتا گنده بکم باهم😐😒

همینجوری عین اسکلا وایساده بودم و زل زده بودم تخت

که یهو با یه صدای بی نهایت بلند تقریبا ۵ سانتی متر از زمین جدا شدم😐

÷سعلااااممم

نمی‌دونم این بشر کرم تو جونشه آخه این چه وضعشه😒

×چه خبرته اتاق و گذاشتی رو سرت ؟؟

÷جواب سلام واجبه‌هاااا

×مسخره بازیت گرفته،سلام خب کی کدوممون رو زمین میخوابیم؟

÷مگه کسی قراره رو زمین بخوابه😐؟

×نه بیا تو حلق من بخواب 😐

÷😐گفته باشم من رو زمین نمیخوابما

×مثلا من. مهمونما کسی با مهمونش این مدلی رفتار میکنه؟

÷شما صاحب خونه‌‌‌ای عزیزم 😂😂😂

×هرهر اصلا من تو پذیرایی میخوابم😒

راهمو کج کردم به سمت در که کتفم به طرز فجیعی کشیده شد

÷بیخود

×یعنی چی؟ولم کن باو می‌خوام رو کاناپه بخوابم

÷بخواب ببینم ننر باز در نیار😒

×من کنار تو ن.م.ی.خ.و.ا.ب.م

÷خیل خب بابا من رو زمین میخوابم☹️

و بدون بالش و تشک رفت رو زمین خوابید

یه لحظه دلم سوخت گناه داره هر کی رو این زمین سفت بخوابه قطعا ستون فقراتش خورد میشه تا صبح اونم تو این هوای سرد

یه فکری به سرم زد برای اینکه از دلش در بیارم

منم بدون بالش و پتو رفتم رو زمین کنارش دراز کشیدم

با چشمای گرد شده نگام کرد و گفت

÷چرا نمیری بخوابی؟😳

×میخوام پیش تو بخوابم😁😜

÷وا الان خودت گفتی نمی‌خوام پیشت بخوابم😐

×شوخی کردم

یه نگاه شیطنت امیز بهم انداخت و گفت

÷پس بریم رو تخت😈؟

×😐

÷خیل خب بابا پوکر نگام نکن نمی‌خورمت بخدا😒😐

و روشو کرد اون ورو گرفت خوابید

خدایا چقدر این بشر لوسه عین دختراس😐😂😂

×امیر

×امیر

×آقا امییییر

÷ها

×اخی عمویی شکلات بدم ؟😐

÷اوا می‌خوام بخوابم مسخره بازی در نیار

از این لحن سردش بغضم گرفت

خدایا من چرا هر وقت امیر لحنش سرده بغضم میگیره؟

چرا هر وقت امیر رفتارش بد میشه قلبم درد میگیره؟

نکنه...

تو همین افکار بودم که امیر از جاش بلند شد و‌چراغ خواب و خاموش کرد

یادمه از بچگی همیشه باید تو روشنایی می‌خوابیدم برق که خاموش بود میترسیدم مگه اینکه تو بغل مامان یا بابام باشم

وای مامان بابا ...😭😭😭

دوباره دلم تنگ شد ...دوباره احساس غریبی کردم..دوباره احساس تنهایی کردم...

چرا چرا

چرا از اون موقع که امیر خوب بود و شوخی میکردیم و میخندیدیم سر میز شام حالم خوب بود؟؟...

بدجوری به امیر وابسته شده‌ بودم

نمی‌دونم این پسر چی داشت که انقدر باهاش احساس راحتی میکردم؟؟

دوباره یادم افتاد برق خاموشه یه نگاه به دور و بر کردم و جیغ کشیدم

امیر با صدای جیغ من از جاش بلند شد و داد زد

÷چیشده ؟ سیل اومده؟ زلزله اومده؟جایی آتیش گرفته؟

×نه

÷پس چی؟

×برق و روشن کن

÷چرا؟😐

×چون میترسم

÷وا😐

×امیر برق و روشن. کن دیگه جیغ میزنمااا

÷خب چرا میترسی ؟؟ از چی میترسی؟

بر خلاف میل باطنیم شروع کردم به تعریف کردن که چرا میترسم

×.................مگه این که تو بغل مامانم باشم

با این حرفم یکم مکث کرد تو چشام زل زد و با یک حرکت بغلم کرد و‌ گذاشتم رو تخت خودشم بغلم خوابید

÷حالا دیگه نمیترسی؟

×ن...نه

÷بخواب دورت بگردم من اینجام⁦(✷‿✷)⁩

از لحن مهربونش دلم قنج رفت‌ یکم بعد خوابم برد....

#کاترینا

رهام اومد تو اتاق ولی با اخمای تو هم رفته

ای بابا این‌چرا اینطوریه بلا ملا سر ما نیاره😐

برا همین ترجیح دادم رو زمین بخوابم

بالشم و برداشتم و رو زمین خوابیدم

از ترس جرعت شب بخیر گفتنم نداشتم

تو خودم جمع شدم و بالشو زیر سرم چنگ زدم

یهو صدایی تقریبا شبیه فریاد باعث شد همه تنم بلرزه

®کی به تو گفت رو زمین بخوابی ؟

ای خدا شروع شد😣

©ب..ببخشید کجا باید بخوابم

®تو بغل من😐😳

©چی؟

®همون که شنیدی

تو جام نشستم و عین اسکلا زل زدم بهش

یهو دیدم داره عصبانی میشه سریع بالشمو برداشتم و یک راست رفتم رو تخت

یواش اومد کنارم خوابید و بغلم کرد

®ببخشید داد زدم

©ن..نه این چه حرفیه

سفت تر بغلم کرد و چسپوندم به سینش

اروم اروم خوابم برد...

#امیر

÷صبح بخیر اوا بانو

×صبح تو هم بخیر رهام و کاترینا هنوز خوابن؟

÷نه دارن صبحونه میخورن

×یه وقت تعارف نزنن😐

÷😂😂😂بریم تا همرو نخوردن

دستشو گرفتم و رفتیم سر میز صبحونه

رهام و کاترینا کلا تو حال خودشون بودن متوجه ما نشدن کاترینا تند تند واسه رهام لقمه می‌گرفت و دهنش میکرد 😐😜

÷اذیت نشی داداش😐

®ای مرض بگیری امیر سکته کردم

÷چرا مگه کار بدی میکردین😜😂😂؟

®نمک نریز نمکدون پاشو حاضر شو باید بریم استودیو

÷نههههههههه☹️

®کوفت چته ؟

÷من نمیام😐

®بیخود کردی مدرسه که نیست واست عذر موجه بگیرم😐

÷خب اوا و کاترینا چی میشن؟؟

®شما نگران نباش باید برن دانشگاه 😂😂😂

×نههه من دانشگاه نمیرم حوصله ندارم😐

©وااییی اوا😱😱😱

×چیه😱😱😱

©پروژه استاد علیمردانی رو انجام دادی یا نه😱😱😱

×نهههههه😱😱😱😱خاک به سرم حالا چه غلطی کنیم تازه نزدیک به هفته س کلاسارو نرفتیم

©اقا من نمیام مگه جونمو از سر راه اوردم😐

®بیخود هر دوتون میرین دانشگاه حرف اضافیم نباشه

×،©نهههه

®عههههههه😡😡😡😡پاشو بیا صبحونه تو بخور اوا خانوم بعدم حاضر میشین تشریف میبرید دانشگاه

×چشم🥺☹️

.....

#کاترینا

بعد خوردن صبحونه دست اوا رو گرفتم و بردمش تو اتاق

©اوا چرا لج‌میکنی؟ میخوای باز عصبانیش کنی؟

×بابا من نمی‌خوام برم دانشگاه 🥺

©مجبوریم خب حالا چی بپوشیم؟

×زیر شلواری چهارخونه با زیرپوش😐

©خفه بگیر اینارو بپوش

بعدم لباس و انداختم تو بغلش و رفتم یه گوشه لباسای خودمو پوشیدم و بعد اینکه اوا لباساشو پوشید بردمش جلو اینه و یکم کرم پودر و رژ هلویی و یه خط چشم نازک به صورتش زدم تا از بی حالی در بیاد

©به به ماه شدیم بریم دیگه

.....

#اوا

دانشگاه که تموم شد وایسادیم تا رهام و امیر بیان

که یکدفعه دوتا پسر با ریشای بلند و گرم کن ورزشی کهنه جلومون سبز شدن

خب خب پارت چطور بود؟؟

بنظرتون کی بودن اونا ؟؟؟

نظرتونو بگید.😉👆👆

مراحل تولید شیشه های بالکن و مزیت های آن
بازدید : 112
پنجشنبه 30 مهر 1399 زمان : 18:39

#اوا

کم کم رسیدیم خونه

از ماشین پیاده شدیم و امیر درو باز کرد

تا درو باز کرد با چهره عصبانی رهام مواجه شدیم😱

اینا کی اومدن😱😱

وااییی دارو‌هام رو کابینت بوده هیچیم نخوردم رهامم دیده😱😱😵😣

از ترس پشت امیر قایم شدم

که یهو رهام فریاد زد

®کدوم قبرستونی بودین این وقت شب؟؟دارو‌هاتو چرا نخوردی؟آآمپولاتو چرا نزدی ؟؟؟ اصلا کی به تو گفت از جات بلند شی؟؟😡😡😡

خودمو چسپوندم به امیر بدبخت بدنش از ترس می‌لرزید 😂😂😂

®امیر من به تو نگفتم داروهاشو سر وقت بده ؟؟ اینطوری مراقب بودی مثلا؟؟😡😡

هیچی هم که نخوردی؟؟ یا لابد دوباره بستنی خوردی؟؟

واقعا جوابی نداشتم بدم بگم از خونه فرار کردم که باید تو اون دنیا همو ملاقات میکردیم اگه میگفتم تو این هوا پیاده رفتم و مزاحمم شدن که فکر کنم وقت ملاقاتم نداشته باشیم

®بیاین تو ببینم سرما میخورین واسه شما هم دارم اوا خانم😡

×عهه🥺

#امیر

یه لحظه دلم به حال اوا سوخت

واقعا دلیل این کارای رهام چیه؟؟

آها من قرار بود براش جبران کنم

ولی خودش نمی‌خواد

پس منم کاری بهش ندارم

ولی..‌

قلبم و چیکار کنم

درسته اون دلمو شکوند

ولی این دلیل بر این نمیشه که من بیخیال شم

اره من دوسش دارم دوسش دارم دوسش دارم

من دوسش دارم،ولی اون دوسم نداره🥺💔......

ای کاش اون کارو نمیکردم

ای لعنت بهت امیر... لعنت

من..من براش جبران میکنم

یکاری میکنم عاشقم بشه

به هر نحو ممکن👊

#اوا

رهام دستمو گرفت و برد تو اتاق

پرت شدم رو تخت

®چه غلطی می‌کردید بیرون؟

×ه..هیچی بخدا

®کجا رفته بودین

خدایا حالا چی‌میگفتم

همون لحظه در با شدت باز شد

امیر😍

من چقدر این پسرو دوست داشتم 😍

ولی..اون کار اون روز...

وجدان:اه تو هم ول کن دیگه هی کار اون روز کار اون روز😒

®تو خفه😒

÷رهام داداش یه لحظه بیا بیرون

®تو که اصلا حرف نزن امیر یکی میز..

÷باشه بیا بزن بیا هر چقدر دلت میخواد منو بزن خودتو خالی کن اشکال نداره کتک داداش بزرگ گله

منو بزن ولی دست از سر اوا بردار همه این اتفاقا مقصرش منم نه اوا!

®ی.یعنی‌چی؟؟

÷اولین روزی که أوا رو اوردی رو یادته؟

®اره

÷وقتی اوا رفت تو اتاق..من رفتم دنبالش

®خب

÷آوا بیهوش بود اون شب هوا خوری نرفتیم بردمش بیمارستان بعد که مرخص شد من خواستم جبران کنم براش ولی خودش نخواست دلیل اینکه دارو‌هاشو نخورده من بودم منن من احمق

ما هیچ جایی نرفته بودیم منم اینقدر غیرت دارم که دست به ناموس. داداشم نزنم

اوا فرار کرد از دست من عصبی بود ....من رفتم دنبالش

مقصر همه اینااااا من بودم حالا فهمیدی یا بازم توضیح بدم آوای بیچاره هر دفعه گناه منو به گردن می‌گرفت

حالام امادم بیا بزن بیا دارم بزن حقمه من احمق من بی همه چیز من نامرد

رهام که تا اون موقع تو بهت بود یه نگاه به من انداخت و یه نگاه به صورت اشکی امیر

از جاش بلند شد رفت سمت امیر و گرفت تو بغلش

ای بابا پس من چی😒☹️

مثل اینکه همش من اینجا دعوا میشدما😒😕

قیافه ناراحتارو به خودم گرفتم و پتو رو کشیدم رو سرم

یهو دیدم صدای خنده دو تاشون بلند شد

عه عه این دوتا به من میخندن؟؟

×مرض😒یه وقت منو بغل نکنی همش منو دعوا میکردی حالام دوباره امیر و بغل می‌کنی😕

رهام همون‌طور که می‌خندید اومد و بغلم کرد

®قربون خواهر حسودم بشم میخوای بزنمش؟؟😐😂😂

امیر یه نگاه ملتمسانه بهم انداخت چشم غره‌‌‌ای رفتم و گفتم

×نخیر‌، چرا بزنیش؟؟گناه داره😍💔

®من چی؟؟ من گناه ندارم؟؟☹️

کلا تو عالم هپروت بودم محو صورت امیر شده بودم اصلا نفهمیدم رهام چی میگه

×نه

®بله؟‌😳

×ها چ..چی گفتی؟؟

®به چی زل زدی؟؟😈

×ه..هیچی بخدا

دوباره صدای خندشون بلند شد

ای بابا چرا انقدر اینا میخندن چیش خنده داره؟😐

×به چی میخندین دقیقا بگین منم بخندم

®واسه شما خوب نیست ۱۸ 😂😂

×من هیجده سالمه😒

®هنوز نرفتی تو هیجده سال😁😜

×اییش😒

.....

#کاترینا

ای بابا اینا چرا نمیان بیرون چه غلطی میکنن😒

همون لحظه سه تاییشون با لب خندون اومدن بیرون

باز نگاهم رفت سمت رهام ....

ژذاب لعنتی😍😍

÷نخوری پسر مردمو😂😂

©مرض😒باز در نمکدونتو نبستی😐😂😂

®شام چیه ؟🧐

©پیتزا

®به به چه بانوی هنرمندی😍

یه لحظه سرخ و سفید شدم و سرم و انداختم پایین

©لطف داری😅

از جلوم رد شد و یواش طوری که فقط خودمون شنیدیم گفت

®خجالت بهت میاد😜

(وای خدا یکی منو بگیره😂😂😂)

#رهام

چقدر دلم میخواست بپرم بغلش کنم

ولی میترسم ناراحت شه

نه نه من بلاخره بهش میگم من میتونم👊

اگه نگم داغون میشم

تصیمیم گ‌رفتم همین امشب بهش بگم،اره هر چی زودتر بهتر

باید با امیر و اوا حرف میزدم اونا میتونن کمکم کنن

رفتم پیش اوا که داشت ژله درست میکرد

®اوا

×جونم داداشی

®میخواستم یه چیزی بهت بگم

×باش بزار ژله رو درست کنم

®اونم درست می‌کنی دیگه یدیقه بیا😣

×خیل خب قیافتو اونطوری نکن بزار دستامو بشورم

اومد پیشم و کنارم نشست و دستامو گرفت

×چیشده داداشی؟

®ببین..چطوری بگم

×بگو دیگه رهام می‌خوام برم ژله درست کنمااا

®الان من واجب ترم یا ژله؟😐

×ژله😜😁😐

®پس برو یه ژلت برس خانم فروتن😒

×شوخی کردم بگو

®نوماخام☹️

×لوس نشو مرد گنده حرفتو بزن😑😐

®م..من عاشق شدم

×عاشق کی؟چه شکلیه؟ اسمش چیه؟زشته یا خوشگل؟😐😂😂

®یاواش یاواش داداچ😐😑

×اه رهام بگو دیگه میزنمتا

®کاترینا

بعدم سرمو انداختم پایین و مثلا خجالت کشیدم😂😂

×دورت بگردم داداشی این که خجالت نداره 😍

®میگیریش برام؟؟😍😜

×مگه پفکه😑😐؟

®😐

×باش میگیرمش ولی تو هم باید در عوضش یه کاری بکنی😜

®چه کاری؟

×من امیرو دوست دارم

®کی؟؟؟😡😡😡

×ای بابا رهام هر وقت من حرف از امیر میزنم تو عصبانی میشی دلیلش چیه‌‌‌ای بابا؟😒☹️

از این حرفش جا خوردم راست می‌گفت خب اونم عاشق شده گناهی نکرده که

لبخندی زدم و گفتم

® دوسش داری؟😁

×اگه دوباره داد نزنی اره😒

بوسش کردم و گفتم

®باشه!من هستم هر کاری از دستم بر میاد بگو انجام بدم

×تو فقط سر منو امیر داد نزن هی کمک بزرگی می‌کنی😐😂😂😂

®زهرمار😒

× خب بریم شام؟

®امیرم میاد😐؟

×باز تو شروع کردی 😒

®شوخی کردم بریم😂😂

بلند شدم و دستشو گرفتم و به خودم چسپوندم و رفتیم سر میز شامی‌که امیر و کاترینا منتظر بودن

×رهام چرا اینجوری می‌کنی بخدا امیر نمی‌خورم😐😒

چشم غره‌‌‌ای بهش رفتم و بعد صرف شام رفتیم برای خواب

©خب کی کجا بخوابه؟

®اوا و امیر منو کاترینا!-____-

×،©جان؟😳

امیرم با نیش باز نگام میکرد مثل اینکه اینم بدش نمیومدا

®همین که گفتم حرفی هم نباشه که دوباره قاطی می‌کنما😂😂😐

هر دوشون با لب و لوچه آویزون رفتن سمت اتاق‌ها

یه نگاه شیطنت امیز به امیر کردمو گفتم

®حال کردی امیر خان؟😜😂😂

÷ای ول داری داداش😜😂😂😂

® زهرمار 😐دست به خواهرم بزنی من می‌دونم و تو😒

÷خب بابا تو ام😒

هر دوتاییمون رفتیم سمت اتاقا و .....

خب عشقا پارت چطور بود ؟؟

دیدین رهام چیکار کرد ؟؟😂😂

نظرتونو بگید👆👆👆

عاشقتونیم😍

#کاترینا.نازنین

دنیای عادلانه ای نیست بزرگوار ...
برچسب ها part 12 studios , part 12 games ,
بازدید : 146
سه شنبه 28 مهر 1399 زمان : 1:38

(عزیزای دلم که تازه میخواین پارت جدید بخونین اول قبلی رو بخونین اونم جدیده 😁)

#امیر

دکتر اوا بعد کلی نصیحت که مراقب باشید و شوک و هیجان بهش وارد نشه غذاهای سرخ کردنی نخوره و... از این حرفا مرخصش کرد و قرار شد بریم خونه مشترک منو رهام!

.....

دنبال یه فرصت مناسب بودم با اوا حرف بزنم ولی مگه رهام دو دقیقه از کنارش میرفت

میخواستم یجوری رهام و کاترینا رو از خونه بیرون کنم با اوا حرف بزنم!

اینام بهشون بد نمی‌گذره 😂😂😂

مخصوصا عای‌هادیان

رفتم پیش کاترینا و باهاش حرف زدم که اگه رهام خواست بره بیرون تو هم باهاش برو نزار بیاد خونه!

کاترینا اوکی داد رفتم تو آشپزخونه هر چی گوشت و مرغ و ماهی و برنج و همه رو ریختم سطل اشغال

بعد صدامو زنونه کردم و صداش زدم

÷رهامممم

®امیر مسخره بازیت گرفته چرا صداتو اینطوری میکنی 😐

÷عزیزمم أخه مواد غذایی نداریم می‌خوام برات شام بپزمممم😐😂😂😂

®امیر بخدا میام میزنمتا من همین پریروز کلی گوشت و مرغ و ماهی خریدم مسخره کردی😐

÷تموم شدن

®برو عمتو رنگ کن مگه ما تو این دو سه روز چیزیم خوردیم‌؟

÷من نمی‌دونم بیا خودت ببین

®امیر بیام پیدا کنم بد جوری میزنمتا

÷چشم

اومد تو آشپزخونه و مشغول گشتن شد

یکم که گذشت داد زد

®جن تو این خونه س؟؟؟ پس کو اینایی که خریدم؟؟

وای خدا بفهمه انداختم سطل اشغال مرگم حتمیه آخه خاک تو سرت امیر اینم نقشه بود کشیدی😐

کاترینا از اونور با شنیدن صدای رهام اومد تو آشپزخونه

©چیشده؟

®هیچی،ولش کن میرم میگیرم

با چشم و ابرو اشاره زدم به کاترینا که اونم بره

©اقا رهام

اوه اوه اقا رهام😂😂

®ج..جانم😳

©میشه منم باهاتون بیام امیر منو اذیت می‌کنه😐

®چه غلطی کردی امیر؟؟؟😡😡😡

اوخ بابا اینکه دیگه خواهرت نیست غیرتی میشی😐😂😂

÷ه...هیچی بخدا

®من برگشتم با تو کار دارم حالا وایسا

÷نهه🥺🥺🥺

®نه و مرض مراقب اوا هم باش

÷اون که حتما😍

®بله ؟؟😡😡

ای بابا خوبه خودش گفت مراقب باشا باید میگفتم نه😒

÷هیچی☹️

®اها😒کاترینا بریم!

©چشم

وقتی از در خونه رفتن بیرون تو دلم عروسی به پا بود بلاخره میتونم باهاش حرف بزنم😍

بدو بدو رفتم تو اتاق اوا

÷وا اوا اوا اوا

×مرض داری؟😐

ای بابا اینم که ضد حاله زد تو ذوقم☹️

×کاری داشتی؟

÷نه فقط اومدم سر بزنم خدافظ🥺☹️

×ام.یر

از خوشحالی سریع برگشتم و گفتم

÷جانم😍

×بیا

÷چشم

×ناراحت شدی اونطوری حرف زدم؟

÷نه☹️

×تو که راست میگی‌ 😒

÷خب یه جورایی اره ☹️

×ببخشید😁

÷فدای سرت

÷خب ببین اوا میخواستم راجع به یه موضوعی باهات حرف بزنم

×بفرما

÷ببین من خیلی اشتباه کردم اذیتت کردم و بخاطر همین می‌خوام جبران کنم

×نیاز به جبران نیست

÷از دستم ناراحتی ؟؟

×نباید باشم ؟؟؟ اون کاری که تو کردی بخشیدن داره ؟؟

÷من شرمنده ام😔

×اشکال نداره من که بلاخره قراره بمیرم☹️بخشیدمت😍

÷چی‌گفتی؟؟😡😡😡یعنی چی بمیرم ؟؟؟😡😡😡 کی گفته همچین حرفی رو؟؟‌‌😡😡

×نیاز نیست کسی بگه اقا امیر😏

÷گوش کن چی میگم دیگه نشنوم از این حرفا بزنی افتاد ؟؟؟😡😡

×نه نیفتاد 😐 اصلا تو کیه منی که اینطوری سرم داد میزنی؟؟ چرا مردن یا زنده بودن من برات مهمه؟؟

جا خوردم‌‌‌ای این لحن حرف زدنش! یعنی ذره‌‌‌ای براش ارزش ندارم؟؟☹️

اصلا راست میگه!من کیه اونم که مردن یا نمردنش برام فرقی داشته باشه؟-____-

باید مثل قبل باهاش رفتار کنم حقشه!

دختره پررو 😒

این همه براش زحمت کشیدم حالا در جوابم میگه تو کیه منی؟😐😒

پوزخندی زدم و گفتم

÷راست میگی حالا دارو‌هاتم خودت بردار بخور😏

رهام بهم سپرده بود دارو‌هاشو بهش بدم حالا که اینطوریه خودش بخوره😒ولی اگه رهام بیاد بفهمه بهش ندادم چی😨آهاا بهش میگم مگه من کی آوام که بهش دارو‌هاشو بدم😏

اینو گفتم و از اتاق اومدم بیرون

#آوا

ای بابا این چرا اینجوری کرد

مگه من چی گفتم؟🥺☹️

دوباره اون حس غریبی اومد سمتم ..

نبود پدر و مادر ..

بی کسی..

تنهایی..

یه لحظه قلبم تیر کشید دستم و گذاشتم رو قلبم و با صدای گرفته م آخ کوچیکی گفتم

با بدبختی از رو تخت بلند شدم و از اتاق رفتم بیرون

وای دارو‌هامو نخوردم😱😱

قرار بود این پسره امیر دارو‌هامو بده که نداد وای نیم ساعت از وقتشون گذشته‌😱😱

قیافه این بی تفاوت‌هارو به خودش گرفته بود و سرش تو گوشیش بود

مثل اسکلا وایسادم زل زدم بهش به معنای اینکه دارو‌هامو بده 😒

خدایا این چه بی رحمیه حالمو میبینه و هیچ کاری نمیکنه؟؟‌🥺

دیگه داشت گریم می‌گرفت

بلند شدم رفتم تو اتاق و لباسامو پوشیدم و جوری که نفهمه از خونه زدم بیرون

نمی‌دونستم کجا می‌خوام برم فقط میرفتم

هوا یخبندون بود انگار منمجد شده بودم چون توان تکون خوردنم نداشتم

همون جا نشستم بغل پیاده رو

هر کی رد میشد با انگشت نشونم میداد و مسخرم میکرد

یکم گذشت جلوی پیاده رو یه ماشین شاسی بلند مشکی پارک کرد چندتا پسر با قیافه‌های خیلییییی اشنا از ماشین پیاده شدن اومدن جلوم یکیشون با حالت مسخره‌‌‌ای گفت

_ببینمت جوجو چرا تنها نشستی بپر بالا

×گمشو مرتیکه

_عه عه دختر به نازی تو باید لطیف حرف بزنه

×خفشو

_چه خشن!-___-

اون یکی اومد سمتمو دستمو گرفت و گفت

~پاشو بریم خونه ما ردیفت میکنیم!

ای خدا حالا چیکار کنم تک و تنها ساعت ۱۱ نصفه شب اونم تو کوچه‌‌‌ای که پرنده پر نمیزنه😣😟

یهو صدای اربده بلندی اومد که نه تنها من بلکه اون چند تا تنه لشم پریدن هوا

÷چه غلطی داری می‌کنی پسره عوضی مگه خودت ناموس نداری؟

این..این که صدای امیر بود نه نه امکان نداره اون نامرد وقتی داشتم جون میدادم کجا بود؟🥺😏

نه دارم درست میبینم این امیر بود ولی هر چی هستی خدا خیرت بده نجاتم دادی😓

بعد از اینکه دیگه نایی نداشتن در رفتن و امیر اومد سمتم

÷کدوم قبرستونی رفته بودی بدون اجازه من؟؟

×اجازه تو؟ کدوم اجازه؟

÷همین که شنیدی

×فکر نمیکنم باید از تو اجازه بگیرم😏😒

÷حرف نباشه سوار شو

×من با تو هیچ جا نمیام نامرد 😒

حس کردم یه طرف صورتم سوخت

×چرا میزنی؟ چون پدر مادر بالا سرم نیست؟ چون بی کس و کارم؟چون میدونی زورم بهت نمی‌رسه ؟ چون من یه بدبخت اواره ام؟بی گناه تر از من نبود بزنیش؟؟🥺🥺🥺🥺

حرفام که تموم شد بغلم کرد

خدایا این ادم عین آفتاب پرست رنگ عوض می‌کنه!

نه به اون بی رحمیش،نه به اون غیرتی شدنش،نه به اون سیلیش،نه به این بغل کردنش!-__-

با خودم گفتم خب الان که خوبه بزار خودم و خالی کنم😂😂

شروع کردم گریه کردن

÷دارو تو نخوردی نه؟

×نه

کلافه دستی به سرش کشید و گفت

÷خیل خب بریم خونه داروتو بدم

سوار ماشین شدیم و راه افتادیم به سمت خونه

هندزفری مو گذاشتم تو گوشم و همینطوری شانسی یه اه‍نگ پلی کردم

_من بریدم از همه

_رسیدم به تو

_به تو پناه عاشقانه ام

_من شکسته قایقم

_تو ساحل منی

_بی تو من پر از بهانه ام

_من رسیده ام به تو

_رها نکن مرا

_که تو امید اخر منی

_شک ندارد عشق تو

_همیشه عاشقم

_ببین تمام باور منی

به اینجاش که رسید گریم گرفت

_ببییییین!

_لحظه‌‌‌ای حال مرا ببین

_برگیم افتاده بر زمین

_من تورا میخواهمت همین:) من تورا می‌خواهمت همین:)

(پناه عاشقان_ارون افشار)

خب خب دوستان پارت چطور بود؟؟

بنظرتون رهام بفهمه اوا دارو‌هاشو نخورده چی میشه؟

مو مو، خنده، من
بازدید : 134
سه شنبه 28 مهر 1399 زمان : 6:38

یکم گذشت رهام با چهره کبود از عصبانیت پشت سرش کاترینا،یاشار،امیرمیلاد اومدن تو

رهام اومد سمتم یعنی انقدر میترسیدم ازش عین مرغ فرار کردم رفتم تو اتاقی که آوا بستری بود بلکه اون نجاتم بده😐😂😂😂

رفتم کنار تختش تکونش دادم و فریاد زدم

÷آواااا تورو هر کی می‌پرستی کمکم کن رهام میخواد منو بخوره

اون بیچاره ام وسط خواب و بیدار چشاشو باز کرد و لب زد

×ها؟

®امیر مث پسر خوب بیا کتکتو بخور و برو

÷رهام غلط کردم به جون مادرم غلط کردم اوا مرگ امیر کمکم کن

اوا عصبانی شد و داد زد

×دِ خفشین همتون از خواب بیدارم کردین😐

®دورت بگردم خواهری حالت خوبه؟؟

×آره بابا به پیر پیغمبر من حالم خوبه

®امیر که اذیتت نکرد؟

این آهنگم حین پارت خوندن بگوشین

یه نگاهی بهم انداخت و لبخندی زد و ادامه داد

×نه بابا امیر کاری نکرده بیچاره منو اورد بیرون حال و هوام عوض شه من بین راه یکم حالم بد شد خوب میشم داداشی نگران نباش

خدایا پس چرا نگفت؟ چ..چرا نگفت خدا لعنتم کنه این دختر فرشته س اگه اینو نگفته بود که تا الان رهام جد و آبادم و آورده بود جلو چشام 😐

® مطمئن باشم؟؟

×آره بابا پسر به این ماهی😍

یه لحظه سرخ شدم خدایا تا حالا کسی اینجوری ازم تعریف نکرده بود معمولا همه از اذیت کردنم میگفتن😐😂😂😂😂

®خیل خب من برم یکم خوراکی برات بخرم چیزی که نخوردین؟؟

÷ ×نه

®یعنی این همه ساعت بیرون بودین و هیچی نخوردین؟؟؟😳😐

وای وای سوتی دادیم خدایا خودت یاری برسون‌😐😂😂

÷چ..چیز نه بابا بستنی خوردیم

®تو این هوا؟؟ امیر تو این هوای یخ بندون به خواهر من بستنی دادی بخوره؟؟😡😡😡

اوا نگاهی به معنای خفشو بهم انداخت و رو به رهام گفت

×نه بابا رهام امیر شوخی می‌کنه مگه نه امیر 🤫🤐؟؟

÷آ..اره بابا

®آها😬

×خب دیگه برین بیرون می‌خوام بخوابم😌..امیر تو نرو!

®بله بله نفهمیدم چی فرمودین؟؟؟😡😡😡😡

×چ..چیز منظورم این که چیز..

®چی؟؟؟😠

×ببخشید🥺☹️

®حالا شد امیر خان تشریف بیارید بیرون با شما کار دارم 😂😂😂

÷جان😳نه ممنون راحتم😂😂😂😐

®امیر میای یا بغلت کنم بیارمت😐؟؟

÷چیز نه بابا چکاریه عشقم الان میام😐😐😂😂😂😂

.....

#رهام

خیلی مشکوک میزدن معلومه یکاری کردن 

شیطونه میگه بزنم شل و پلت کنم امیر 

®خب تعریف کن عای مقاره چیکار کردی با خواهر من که انقدر میترسی😐😂😂😂

÷هیچ..ی به خدا

×امیر میزنمتا😡😡

÷ب..ببین رهام یکم اروم باش من میترسم ازت اینطوری😂😂

®باشه من الان آرومم بگو

÷خب یا مهربونی حرف بزن

®عشقم امیرم خانووووممم میگی یا یکاری میکنم شیش قلو بزایی‌ها😐😂😂😂

÷ببین اوا ...ناراحتی قلبی داره

®چی داره؟؟

÷دکترش گفت

®دکترش غلط کرد صاحب این خراب شده کیه؟؟؟

÷عه رهام داد نزن میندازنمون بیرونا

®خواهر من حالش خوبه آوای من حالش خوبه😭😭😭خدایا چرا هنوز یه روز نیست پیداش کردم باید این بلا سرش بیاد؟؟

÷آروم باش رهام ما نباید خودمونو ببازیم مثلا اینجوری میخوای دلداریش بدی؟ ترو اینطوری ببینه فکر می‌کنه چیشده

®خودش میدونه؟

سری پایین انداختم و اروم گفتم

÷اوهوم

®خدایا مگه این دختر بیچاره چه گناهی کرده؟؟

یهو کاترینا با صورت اشکی و نگران اومد سمتمون

©خواهرممم کجاست لعنتیا میکشمتون خواهر من حالش خوب بود کدوم دکتر بی سوادی معاینه ش کرده‌‌‌ای خدا لعنتتون کنهههه

وای خدا رهام کم بود این و چیکارش کنم😑

که دیدم رهام بلند شد و رفت سمت کاترینا و گرفت تو بغلش!

جان؟!

چیشد الان؟!

یواش آوردش رو صندلی نشوندش و گفت

®گریه نکن دورت بگردم😐

خدایا این رهامه؟

همین رهامی‌که تا الان میخواست همه رو از جمله منو مورد لطف قرار بده؟😐

......

#رهام

کاترینا رو پام خوابش برد

کارام دست خودم نبود خودمم نمی‌دونستم چرا دارم اینکارو میکنم وقتی با اون صورت گریون دیدمش یهو دلم لرزید!

نتونستم جلوی خودمو بگیرم

بیچاره امیر عین اسکلا زل زده بود به من😂😂

ساعتای ۲نصفه شب بود امیرو کاترینا رو فرستادم خونه بیچاره امیر از پریشب نخوابیده کاترینا هم که حالش از هممون افتضاح تر بود

#امیر

رفتم سمت اتاق اوا یهو دیدم خط روی دستگاه صاف شد

وااییی نه😱😱😱

رفتم سمت دکتر و داد زدم

÷کمککککک

دکترا رفتن داخل و در و بستن

بعد چند دقیقه دکتر اومد بیرون

انگار میخواست چیزی بگه ولی نمیتونست

÷چ.چیشید؟

_متاسفم انشالله غم آخرتون باشه

دستامو گذاشتم رو سرمو داد زدم

÷نههههه دروغه دروغه آوااااا تورو قران نهههه😭😭😭😭ای خدا لعنتت کنه امیر شاید اگه اون روز اون کارو نکرده بودم این اتفاقا نمی‌افتاد 😭😭😭😭

از خواب پریدم خدایا یعنی خواب بود ؟ چرا این عذاب وجدان لعنتی دست از سرم بر نمیداره😭😭😭

باید یه کاری بکنم اره باید براش جبران کنم ولی رهام و چیکار کنم به خواهر جونش نزدیک بشم دندونام و خورد می‌کنه😐

ای رهام از دست تو چیکار کنم

بلند شدم ابی به سر صورتم زدم لباسامو پوشیدم و کاترینا رو سوار کردم و رفتیم سمت بیمارستان.....

#آوا

×اه رهام دیگه نمی‌خوام

®دهنتو باز کن هواپیما داره میاد توتوتوتو-_______-

×ای بابا رهام مگه من بچه ام😐

×میگم نمی‌خوام

®باید بخوری

×نم...

®عههههههه😡😡😡😡😡

همون لحظه امیر و کاترینا اومدن تو

وای خدایا شکرت از دست این رهام راحت شدم😖

× ®سلام

÷ ©سلام

©بهتری خواهری ؟؟

×خوبم بیا پیشم دلم برات تنگ شده بود😃

دیدم امیر زیر لب یه چیزی گفت گوشامو تیز کردم بفهمم چی میگه

÷یعنی دلش واسه من تنگ نشده؟☹️🥺💔

خیلی دلم میخواست بگم معلومه که دلم برات تنگ شده😍

ولی باز رهام عصبانی میشد😐😑☹️

برا همین در جوابش فقط لبخند تلخی زدم

رهام و امیر رفتن بیرون

کاترینا دستمو گرفت و گفت

©خره خوبی میدونی چقدر نگرانت بودم😁

×من خرم☹️

©تو عشقی😍

×خب خر شدم😂😂

©چیزی خوردی؟

×آره بابا رهام از دیشب یکسره کلی خرت و پرت دهنم کرده😐💔

©خوب هواتو داره‌ها😂😂

×مرض😐😂😂

©خوش به حالت یه داداش داری که همیشه مراقبته🥺☹️

×تو هم بهت بد نگذشته‌ها با داداش من چیکار میکردین؟؟😂😂😑

©نه بابا از دیشب فقط شوهر جنابعالی رو تحمل کردم😒

×شوهرم؟؟😳😳

©امیر دیگه

×ببند نیشو امیر که شوهر من نیست😑

©نه اینکه براتو بد میشه

×مرض😒

©حالا ولش کن اینارو بیا برات اب پرتقال گرفتم😂😂

×خودت گرفتی😐

©نه عمم گرفته😐

×کی وقت کردی؟؟

©دیشب اقاتون هوس کردن براش درست کردم اینارم برای تو اوردم

×اه کاترینا انقدر نگواقاتون حالم بهم خورد 😣

©اقاتون اقاتون اقا امیرتون😂😂😂

×درد😒

©منم دوست دارم

.

.

.

.

.

خب عزیزای دلم پارت چگونه بود؟😂

دیدین رهام چجوری دست و پاشونو بسته​​​​​​​

آداب و سنن پیامبر مکرم اسلام در نماز؛ به بهانه ۲۸ صفر رحلت نبی مکرم اسلام
بازدید : 135
سه شنبه 28 مهر 1399 زمان : 6:38

خب سلام عزیزای دلم 😍

می‌دونم الان منتظر پارتید😂😂

پارت می‌زارم ولی الااان.......اومدم با 2عکس زیبا و یک سوال چالشی😁

​​​​​​

اقا یه مکالمه ترتیب دادم برا اینا‌😂😂🤦

ارش:حست نسبت به کاترینا چیه ؟؟

رهام:یه دوست 😐

ارش: واقعاً؟

رهام:اره فقط یه دوست

ارش:مطمعنی؟

رهام:اره دیگه😡😡

ارش:پس من بگیرمش؟؟

رهام:حلوا حلوات میکنم

پوریا:من هنوزم می‌خوامش

امیر:کیو؟؟

پوریا:زنمو

امیر:خب بخواه مگه کسی جلوتو گرفته😒

پوریا: نمی‌خوای بدونی کیه ؟هر کی باشه مهم نیست؟

امیر:نه به من چه ربطی داره؟😐

پوریا:اگه اوا باشه چی

امیر:گردنتو میشکنم

بنظرتون ارش و پوریا تکلیفشون چی میشه؟؟

یعنی بازم میان؟؟

نظرتونو بگین😁

آداب و سنن پیامبر مکرم اسلام در نماز؛ به بهانه ۲۸ صفر رحلت نبی مکرم اسلام
برچسب ها
بازدید : 125
دوشنبه 27 مهر 1399 زمان : 12:40

#امیر

وااایی خدایا این چرا اینطوری شد من جواب رهام و چی بدم😱😱

خب خب امیر خودتو جمع و جور کن اروم باش

یواش دستمو انداختم زیر زانوش و یه دستمو انداختم دور گردنش و بلندش کردم بردمش تو اون یکی اتاق درم قفل کردم گذاشتمش رو تخت و خودم کنارش نشستم دستم و گذاشتم رو قلبش وای وای پروردگارا چرا قلبش نمیزنه😱😱😱

حالا من چه کود مفیدی بخورم

رهام قطعا زنده به گورم می‌کنه🤐

یه نقشه به سرم زد رفتم بیرون و با اوا کجاست رهام وایسادم سر جام برگشتم و گفتم

÷امم رهام میگم برای اینکه اوا هم حال وهواش عوض شده می‌خوام ببرمش بیرون

از نظر تو که مشکلی نداره

®نه چه مشکلی داره داداش امیر زحمتت میشه

÷نه بابا چه زحمتی

مانتو و شال وکیفشو برداشتم رفتم تو اتاق خواستم تنش کنم که یه لحظه چشمم افتاد به صورتش خدایا چقدر این دختر صورت مهربونی داشت خدایی حقش این نیست چرا من این کارو کردم اگه اتفاقی براش بیفته هیچ وقت خودمو نمیبخشم

.....

خوابوندمش صندلی عقب و ماشین و روشن کردم و با سرعت به سمت بیمارستان حرکت کردم

.......

رو صندلی نشستم و با دستام صورتمو قاب کردم

÷خدایا فقط حالش خوب بشه دیگه اذیتش نمیکنم😭😭😭

دکتره اومد بیرون و گفت

_همسرشون هستین؟

÷خیر اقای دکتر

_خب تا بحال اینطوری نشده بودن؟؟

خدایا حالا چی بگم من که هنوز چند ساعت نیست دیدمش کاش کاترینا رو با خودم میاوردم 😣

÷نمیدونم اقای دکتر راستش داستانش طولانیه من هنوز ۷.۸ ساعت نیست دیدمشون میشه بگین چی شده؟

_راستش بیمارتون امم چطور بگم ناراحتی قلبی دارن!

÷چ.چیی😱😱😱

_متاسفم

با دستام صورتمو گرفتم و داد زدم

÷وای خدا وای خدایا مامان من چیکار کنم چراااا چرا خدا کمکم کن😭😭😭

یه پرستار اومد سمتم و گفت

_آروم باشین آقای مقاره اینجا بیمارستانه‌ها

خدایا جواب رهام و چی بدم؟؟؟ بگم یکی یدونه خواهرت ناراحتی قلبی داره؟؟

÷اقای دکتر میتونم ببینمش

_ بله بهوش اومدن ولی خیلی کوتاه لطفا

÷چشم

رفتم داخل تا منو دید نمی‌دونم چرا یه لحظه تو چشاش ترس و دیدم خدایا یعنی من انقدر زشتم(دور از جونش😍)

×آقا امیر

÷جانم

×چرا چرا این کارو با من کردین؟؟ چون بی کس و کارم؟؟ چون پدر مادر بالا سرم نیست؟؟

اشکام جاری شدن خدا لعنتت کنه امیر خدا لعنتت کنه که این دختر مظلوم و اینطوری عذاب ندی

÷من شرمنده ام می‌بخشی منو؟؟؟

جوابی نداد حقم داره..یهو دیدم سرشو به معنی اره تکون داد

خدایا چقدر این دختر مهربون بود

اروم لب زدم

÷مم.نون

دوباره پرسید

×آقا امیر

÷جان!

×م.من ناراحتی قلبی دارم؟؟

خدایا این از کجا میدونست؟؟😳 چی بگم؟بگم نه؟ بگم آره؟ باید راستشو بهش بگم

÷آ..اره

×خوبه، همینو کم داشتم

روشو کرد اون ورو پتو رو کشید رو خودش قشنگ معلوم بود داره گریه می‌کنه

خدایا این دختر حقش این نیست گناه داره کمکش کن🥺

گوشیم زنگ خورد وااییی رهام بود😱😱حالا چی میگفتم بهش؟؟؟

ریکجت کردم دوبار زنگ خورد سه بار...

برای بار دهم زنگ زد مجبور شدم جواب بدم

®الو امیر کدوم قبرستونین چرا گوشیتو جواب نمی‌دی خواهر منو کجا بردی ؟؟؟

÷ر..رهام

®درد و رهام مرض و رهام رهام وکوووووووفففتتتتتت امیر میگی کجایین یا نههههه؟؟؟

÷ب.بیمارستان

®چیییی؟؟؟ کجاا؟؟؟ اوا چی شده دِ لعنتی حرف بزننن

÷رهام لوکیشن می‌فرستم خودتو برسون بهت میگم و گوشیو قطع کردم

......

اینم پارت نهم دیدین چه دختر خوبیم نمیزارمتون تو خماری؟؟

آسمون ابری،فصل ۲ پارت ۲ + ی چیزی (همه بخونن)
بازدید : 174
يکشنبه 26 مهر 1399 زمان : 18:36

#آوا

ایییشش پسره نچسپ حالا انگار می‌خوایم بخوریمش😒😒

رهام پشت سر امیر رفت و درو محکم بست که زمین تکون خورد صندلی لرزید و با مخ رفتم عقب پخش زمین شدم

اون پسره امیر میلاد عین برج زهرمار نگاه میکرد و می‌خندید یاشار اومد کمکم کرد بلند شم چه عجب یه فرد با شعور تو این جمع پیدا شد رهامم که قربونش برم دو دقیقه نیومد بیرون ببینه مردم زندم امیرم که تعطیلات عید نوروز بود

بلاخره رضایت دادن و تشریف آوردن بیرون امیر که همچنان با حالت مسخره‌‌‌ای نگاه میکرد رهام با یه چی شده زیبا بحث و اغاز کرد

÷دست و پا چلفتی هم که هست پس فردا باید از وسط خیابون جمعش کنیم😐😒😒

واقعا دردم گرفته بود خیلی خودمو کنترل کردم گریه نکنم که با این حرف امیر بغضم شکست و گفتم

×ب..باشه اگه مشکلتون منم از اینجا میرم

کیفم و برداشتم و به سمت در حرکت کردم ...با صدای وحشتناک بلندی ناخودآگاه وایسادم

®کجا سرتو انداختی پایین میری مگه تو صاحب نداری؟؟!!!

ای خدااا از شر اون پسره پوریا خلاص شدم حالا نوبته رهامه 😣

×نه من صاحب ندارم من هیچ‌کس و ندارم من پدر و مادر ندارم من یه بدبخت بیچاره ام که همه بهش دستور میدن

و خودمو انداختم رو زمین و شروع کردم به گریه کردن

رهام اومد سمتم و بغلم کرد و گفت

®خواهری بخدا قصد بدی نداشتم نمی‌خواستم ناراحتت کنم من.من نگرانتم

بعدم بلند شد و رفت سمت امیر و گفت

®ببین امیر به اون خدایی که می‌پرستی قسم اگه یبار دیگه اوا رو اذیت کنی پا میزارم رو برادرانه و دوستی و همه چی فهمیدی؟؟؟

÷آفرین اقا رهام بخاطر یه دختری که هنوز دو روز نیست دیدیش سر من داد میزنی؟؟

®دِ لعنتی اون دختری که ازش حرف میزنی خواهرمه میفهمی؟؟؟

÷باشه داداش اروم باش غلط کردم

امیر اومد سمتم و دستم و گرفت و برد سمت اتاق

×هوی پسره پررو چیکار میکنی؟؟

÷ببین جنگ ما تا ابد ادامه داره افتاد؟

×پس چی معلومه که ادامه داره پسره پر رو اگه تا الان چیزی بهت نگفتم فقط بخاطر رهام بود 😏

÷به به میبینم زبون در آوردی دختر دبیرستانی

×عای با سواد عای خواننده عای خوشتیپ خوش صدا محض اطلاع جنابعالی دبیرستانی نیستم 😒

÷پس چی لابد پیش دبستانی ؟؟😐😑

×نخیر دانشگاهیم

÷نه بابا جوجو چی میخونی؟

×پزشکی

÷بابا پزشک کی بودی تو؟؟

×داداشم😐😂😂

هلش دادم و از اتاق اومدم بیرون

.....

بعد از شام قرار شد جرعت حقیقت بازی کنیم

اول افتاد به منو کاترینا

×خب بانو افشار جرعت یا حقیقت؟؟

÷آوا اذیت نکنیا،جرعت

×رهامو ببوس

®،©هن 😳

×همون که شنیدی😎

کاترینا با غیظ صورتش و برد سمت صورت رهام و تو چشماش زل زد

منم از فرصت استفاده کردم گوشیمو آوردم و ازشون فیلم گرفتم

خواستم در برم که رهام داد زد

®امیر بگیرششششش

اونم دستمو گرفت و پرت شدم تو بغلش هیکل گندشو انداخت روم و گوشیو ازم گرفت و فیلم و پاک کرد و همچنان رو من بود😐

جیغ کشیدم

×آییییی گنده بک جمع کن خودتو یه لگد تو شکمش زدم که از درد صورتش جمع شد

یه لحظه دلم به حالش سوخت خیلی محکم زدم😣

ولی حقش بود

بار دوم افتاد به منو این خرس گریزلی 😒

÷جرعت یا حقیقت😈

×جرعت😎🤘

÷برو تو یه اتاق تاریک و در قفل😈

وااییی خدایا این دیگه چه بی رحمیه🥺

ولی کم نیاوردم و با اعتماد به نفس گفتم

×قبول😏

÷مطمعنی😳

×بله😎

دستمو گرفت و برد سمت اتاق درو قفل کرد

.....

#امیر

پنج دقیقه تموم شد ولی جیکش در نیومد😳

درو باز کردم و از چیزی که دیدم یه لحظه قلبم وایساد⁦⊙﹏⊙⁩

خب عشقا پارت چطور بود؟؟

نظر فراموش نشه😍

براساس نتایج آخرین نظر سنجی افزایش انزجار صهیونیست‌ها از نتانیاهو
بازدید : 130
شنبه 25 مهر 1399 زمان : 1:38

سلام عشقا همون‌طور که در جریانید مرض پارت گذاری گرفتم و تقریباً هر روز پارت داریم😁.....و پارت👇👇👇

#آوا

_خانم چرا داد میزنید ناسلامتی اینجا دادگاهه‌ها😐

+آ..اقای قاضی شوخی میکنید دیگه؟؟

_نه خانم مگه من با شما شوخی دارم😐

+وایی خدا میگم من عقلمو از دست دادم نَگین نه‌‌‌ای هواااررر خدا روانی شدم رفت

همون لحظه در با شتاب باز شد خشکم زد نه نه من خوابم چشمامو باز و بسته کردم و مطمئن شدم که بیدارم یه لحظه پاهام سست شد فاتحه ستون فقراتم و خوندم که یهو افتادم تو یه اغوش گرم یه صدای مهربون و مردونه گفت

® خواهری اذیتت که نکردن چی شد؟؟

+نه تو برادر من نیستی من فقط دوتا برادر داشتم که فوت شدن میفهمییی؟؟

®آو...

+اسم منو نیار به منن دستتت نزن برو دنبال کارت چرا برام سند گذاشتی نمیخوامم نه سندتو نه خودتو من تنها کسی که تو این دنیا دارم کاتریناس هیچ کس دیگه‌‌‌ای رو هم نمی‌خوام

_خانم چه خبرتونه اقای‌هادیان لطفا خواهرتونو اروم کنین این چه وضعشه دادگاه و گذاشتین رو سرتون

+اوووون داداش من نیست اقای قاضیییی

_خیل خب باشه باشه داداشتون نیست لطفاً مشکلاتتون رو بیرون حل کنین

®چشم اقای قاضی

دستمو گرفت و به کاترینا اشاره زد دنبالمون بیاد

+ولم کنننن ولم کن گازت میگیرما

و یه گاز محکم از بازوش گرفتم که آخش به هوا رفت و با صدای بغض آلودش گفت

®چرا گاز میگیری چون سند گذاشتم آزادت کردم؟؟

یه لحظه بغضم گرفت راست می‌گفت این بیچاره چه گناهی کرده به جای اینکه ازش تشکر کنم بازوشو گاز گرفتم😐ولی باید می‌فهمیدم رهام‌هادیان چه نسبتی با من داره

+ببخشید،بابا حداقل دستمو ول کن کندیش معلول جسمی‌که نیستم خودم میام دیگه😐

دستمو ول کرد سه نفری رفتیم بیرون سمت یه ماشینی توقف کرد در جلو رو برای من باز کردو در عقب و برای کاترینا اشاره زد که سوار شیم کاترینا خواست سوار شه که دستشو گرفتم و کشیدم سمت خودم

+وایسا ببینم اصلا تو کی هستی چرا باید سوار ماشین تو شیم؟؟

®خب من رهام‌هادیانم ۲۹ ساله از تهران خواننده ماکان بند​​​​​​

+هر هر بامزه اینو که خودمم می‌دونم منظورم اینه که نسبتت با ما چیه چرا تو دادگاه الکی گفتی داداشتم

®الکی نگفتم مدرک دارم😏

شناسنامشو از تو جیب شلوارش در آوردو نشونم داد

کاترینا که تا اون موقع از تعجب هیچ حرفی نزده بود با مسخرگی گفت

×بیااین بی دنگ می‌دنگه آخه کی شناسنامشو تو جیب شلوارش میزازه

+ببند یه لحظه کاترینا

شناسنامه رو از دستش گرفتم چی!!! نه نه امکان نداره اسم من به عنوان خواهر تو شناسنامش بود

+ی..یعنی تو برادر منی؟؟

با سر تایید کرد اومد سمتم و منو گرفت تو بغلش انقدر گریه کردم صدام گرفته بود

+چ..چطور ممکنه توضیح بده تورو خدا

®ببین تا چند سال پیش اوضاع مالی ما این نبود مامان بابا توان این و نداشتن ک خرج هم من هم تو هم پرهام و بدن برای همین ت..تورو دادن به یه خانواده دیگه فقط بخاطر خودت چون نمیخواستن اذیت بشی از رو مجبوری وقتی تو بدنیا اومدی من ۱۱سالم بود نمی‌تونستم مقاومت کنم چون زورشو نداشتم و..ولی الان اومدم تا برات برادری کنم

+آخه

®آخه و اما و اگر نداره دیگه نمیزارم کسی اذیتت کنه می‌خوام جبران همه این سال‌هارو بکنم خواهری😍

باشه‌‌‌ای زیر لب گفتم رو نوک پام وایسادم ولی بازم قدم بهش نمی‌رسید -_____-

وقتی اوضاع و دید خودشو خم کرد دم گوشش گفتم

+ر..رهام کاترینا چی اون..اون از بچگی هوامو داشته من به گردنش حق دارم:)

®خب اشکال نداره کاترینا هم باهامون میاد،،،کاترینا کاترینا بیا سوار شو دیگه

جان؟ کاترینا؟ از کاترینا خانم به کاترینا-____-

+اهم

®چیز یعنی کاترینا خانم

+حالا شد

........

+رهام حالا کجا می‌خوایم بریم؟؟

®استودیو

.......

+، ×س..سلام

همه سلام کردن و نشستیم

همه با مهربونی حرف میزدن و راجع به گذشته می‌پرسیدن

ولی امیر یه طوری رفتار میکرد انگار طلب باباشو داره

&یاشار:خب اوا خانم مشتاق دیدار هر چی باشه خواهر رهاممونی:)

+خیلی ممنون شما لطف دارید از آشنایی با همگی خوشبختم

&خب از این به بعد کاترینا خانم و اوا خانم پیش ما هستن

_بیخود من مخالفم...و بلند شد و رفت-___-

خب دوستان پارت چطور بود؟

رفتار امیر چطور بود😐😂😂

با نظراتتون دلگرممون کنید که فردا هم پارت داشته باشیم

فضلیت خواهی از خدا      99/7/25

تعداد صفحات : 1

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی