loading...

KhialKhoshAsheghaneMan

رمانی احساسی غمگین گاهی طنز⁦(✷‿✷)⁩

بازدید : 130
شنبه 25 مهر 1399 زمان : 10:37

خب خب سلام عشقا پارت جدیدم امروز میزاریم 😁😍

اونایی که تازه وارد شدین پارت قبلم جدیده یادتون نره بخونینش نیاین اول اینو بخونین بعد بگین این کیه من کیم اینجا کجاست

خب خیلی حرف زدم بریم سراغ پارت😍👇👇👇

#آوا

+ سامان خدا بگم چیکارت کنه پیدامون کنن ناخناتو میکشم

&ای بابا نجاتتون دادم طلبکار هم هستین☹️😒😒

×خیل خب حالا بگو ما چه کود مفیدی بخوریم😐

&بیاین بهتون میگم

+اصلا چه معنی داره هر جا تو میگی ما بیایم😐😑

&اوا به قران ولتون میکنم میرمااا

×ببخشید سامان اوا تو هم ببند دیگه دهن گندتو​​​​​​

&پشت سرم بیاین

یهو صدای فریادی که از پشت میومد توجهمو به خودش جلب کرد

√کجا میری عروس فراری

انگار‌ی سطل اب یخ روم خالی کردن همونطور که تو دلم سامان و مورد لطف قرار میدادم برگشتم نهههه وااییی خدایا کمکم کن😭😭😭

+چ..چیز عروس فراری چیه عشقم رفتم یکم هوا بخورم

√،مگه تو باغ هوا نبود که بخوریبعدشم این پسره کیه؟؟

+چیز چیز ما اصلا این پسره رو نمی‌شناسیم

√عه نه بابا، خودت خواستی

√هووی پسره پررو با خانم من چیکار داری

×ببخشید اقا ولی من خانم شمارو نمی‌شناسم 😏

+دی..دیدی پوریا من اصلا ارتباطی با این اقا ندارم

ارش و پوریا سری تکون دادن تو دلم غم وحشتناکی داشتم که امشب چی میشه یعنی منو کاترینا باید با این دوتا..

نه نه اوا به خودت مسلط باش خونسردیتو حفظ کن با اعتماد به نفس سرمو بالا گرفتم و دست کاترینا رو محکم تو دستم فشردمو چهار نفری سمت تالار راه افتادیم

.....

عروسی تقریبا تموم شده بود دلشوره عجیبی داشتم لباس عروسمو با یه‌ی شومیز سرمه‌‌‌ای و شلوار سفید عوض کردم موهامو بافتم و رفتم داخل باغ دیدم پوریا و ارش نشستن و دارن خوش و بش میکنن کاترینا هم یه گوشه نشسته و طبق معمول غمگینه:

کنارش نشستم و صورتشو با دستام قاب کردم از چشماش معلوم بود گریه کرده بمیرم برات خواهری:)

+کاترینا

×ه.و.م

+گریه کردی؟

×نه

+به من دروغ نگو

گریه ش اوج گرفت و بلند بلند گریه میکرد

×آره گریه کردم، گریه کردم اوا یه روزی دلم میخواست از اون پرورشگاه لعنتی بیام بیرون اما الان دلم میخواد برگردم اونجا حتی با اخلاق گند خانم موسویم می‌سازم اوا فقط برگردیم😭😭😭

+برمیگردیم دورت بگردم گریه نکن بالاخره از اینجا خلاص میشیم خدا هوای بنده‌هاشو داره

سرشو گذاشتم رو پام و براش لالایی خوندم:)

بخواب دختره زیبای شبنم

بخواب روی زانوی شقایق

بخواب تا رنگ بی مهری نبینی

تو بیداری که تلخه حقایق:(

...........

#کاترینا

چشمامو باز کردم وااییی نه نکنه ارش😱😱😱

جیغ کشیدم و گفتم

×آوااا آواااا پاشو بدبخت شدم دیگه دختر نیستمممم

+چی شده سیل اومده زلزله اومده مرده‌ها زنده شدن زامبیا حمله کردن

×نه اسکل چه خبرته الان پوریا و ارش و بیدار می‌کنی

+تو خودت الان جیغ زدی

×نه میخواستم بگم دیگه دختر نیستم؟؟؟

+ببند نیشتو نخیر جنابعالی رو پای من خوابیده بودی و با مشت‌هایی که میزدی تو شکمم مورد لطفم قرار دادی

×ببخشید

+خب حالا بریم صبحونه آماده کنیم

×اوا ادای این تازه عروسایی که خوش خوشکن و واسه من در نیار مثلا یادت رفته مارو دزدیدن​​​​​​

+تو میگی چیکار کنیم

×ببین فرار که جواب نداد باید باهاشون درگیر شیم

+چی چیو درگیر شیم؟؟

×یعنی کتکشون بزنیم

+نه بابا عای بروسلی حالا زود باش بگو ببینم مااااا با اون دوتا گودزیلا؟؟؟

×مثل اینکه یادت رفته ما کاراته کاریم

+هر چی باشه از پس اونا بر نمیایم

×میایم

+نمیایم

دستشو گرفتم و دنبال خودم کشیدمش سمت اتاق پوریا و ارش

.......

×پ..پلیس آوااا بدووووو

+چیییی وااییی این دوتا تنه لش و چکار کنیم؟؟

×ول کن اونارو در رروووو

دوتایی با سرعت فرار کردیم ولی در نهایت زورمون نرسید و پلیسا گرفتنمون

.....

#پاسگاه

_خانم محترم شما زدی پسر مردمو داغون کردی اونوقت طلبکاری؟؟

×جناب سروان این دوتا قاچاقچین مارو دزدیدن به زور به عقد خودشون در اوردن اونوقت شما به من میگید؟

_باشه هر چی باشه قاچاقچی هم باشن شما حق همچین کاری و نداشتید و الان این دو نفر ازتون شکایت کردن شما بازداشتین!!!

.......

#آوا

۳روز از موندگاریمون تو این زندان لعنتی می‌گذشت

با صدای نگهبانه برگشتم

_افشار,فروتن

+،×بله

_احضار شدید بیاین بیرون

.....

+ی...یعنی ما الان آزادیم؟؟

_بله براتون سند گذاشتن

×کی؟

_برادر خانم فروتن

+برادرم ؟ببخشید من دوتا برادر داشتم که خیلی وقته فوت شدن!

_من نمی‌دونم خانم بهرحال آزادید

+ببخشید اسمشون چیه؟؟

_رهام..رهام‌هادیان

×چیییییییی😱😱😱

خب دوستان پارت چگونه بود؟؟

دوست داشتید؟؟

نظرتونو کامنت کنین😊

قيمت مرغ در ايران كيلويي 26000تومان!
بازدید : 137
جمعه 24 مهر 1399 زمان : 4:39

#آوا

بلاخره پوریا رو راضی کردم که با کاترینا حرف بزنم

به سمت انباری که ارش و کاترینا بودن رفتیم معلوم نیست اون تو چه غلطی میکنن-___- نکنه ارش بلایی سر کاترینا آورده

چون مطمعنم کاترینا کله شق تر از این حرفاست که به این زودی پیشنهاد ارش و قبول کنه از طرفی هم می‌دونم ارش چی ازش میخواد دقیقا همون چیزی که این بچه سوسول گیسو بلونده چشم رنگی از من خواست

تو دلم خدا خدا میکردم کاترینا سوتی نداده باشه!

رفتیم سمت در ارش در و باز کرد یکم نگاش کردم اینم بدک نبودا عجب تیکه‌‌‌ای بود

وایی اوا چی داری واسه خودت میگی اصلا یادم رفته بود نقشه چیه🤦

سلام کردم جوابمو با مهربونی داد یه عشوه خرکی هم اومد-___-

بلاخره دلمو زدم به دریا و لب باز کردم

امم..اقا ارش

&جانم!

اینم تنش میخاره‌ها

چیز میخواستم بگم میتونم با کاترینا حرف بزنم

&خیر-__-

عه عه دلم میخواد فکشو بیارم پایین

قلق اینارو یاد گرفتم باید ناز بیاری تا قبول کنن

با لحن چندشی گفتم

آقااا آرررشششش خواهششش

&باشه عزیزم مشکلی نداره😑

چشم غره‌‌‌ای رفتم و کنارش زدم دیدم کاترینا یه گوشه کز کرده و عصبانیه

#کاترینا

آرش اومد پیشم و روبه رو صندلیم زانو زد چونم و تو دستاش گرفت و وادارم کرد بهش نگاه کنم

×چی میخوای از جونم آرش چرا ولم نمیکنی چرا دست از سرم برنمیداری؟؟؟

~کاترینا لج نکن رضایت بده به ازدواجمون تا بتونم از اون پرورشگاه کوفتی درت بیارم خسته نشدی از اخلاق گَنده مدیرتون؟؟

×ببین ارش اینو تو اون کله پوکت فرو کن من بهشتم با تو نمیام اوکی؟؟

حس کردم یه طرف صورتم سوخت

~عه عه دختره پررو هی من یه چی میگم اون یه چی میگه حواستو جمع کن کاترینا از این به بعد من سرپرستتم هر چی من گفتم میگی چشم افتااااااادد؟؟؟!

×ییخود کردی تو به من دستور بدی بعدشم شر و ور نگو آرش تو هیچی نیستیییی هیچی من اگه بین سرپرستی تو و ابلیس یکی و انتخاب کنم ابلیس و انتخاب میکنم اون حداقل یه جاهایی دلش به رحم میاد

~ببند دهنتو کاترینا همینکه گفتم الانم میری خودتو واسه مراسم نامزدی آماده می‌کنی هر چ..

با صدای در از صحبت ایستاد و به سمت در حرکت کرد خدارو شکرررر خدا عمرت بده اونی که در زدی:/

اما با دیدن اوا بدجوری اخمام رفت تو هم عه عه دختره پررو واسه من جواب مثبت میده

نیششم تا بناگوشش بازه

و با همون نیش باز اومد سمتم و دستامو گرفت یقشو چنگ زدم و گفتم

×تو خجالت نمی‌کشی آواااا عهه چرا به پسره جواب مثبت دادی میخوای دوتامون و بدبخت کنیییی

انقدر تند تند حرف زدم نفسم بند اومده بود

+دختر یه نفس بگیر خفه نشی:|

×ببند گالرو زود تند سریع توضیح بده چه اتفاقی داره میفته

+ببین کاترینا من یک نقشه دارم ما با این دوتا عقد میکنیم..

×چه غلطی میکنیم یعنی چی، خل شدی ،زده به سرت ،مرض روانی گرفتی

+ای بابا بزار حرف بزنم مرض تند حرف زدن گرفتی

×بنال

+ببین ما امشب با. این دوتا عقد میکنیم مجبوریم تا شب عروسی تحملشون کنیم شب عروسی من با سامان هماهنگ میکنم (منحرف نشوید برادر دوستشه)کمکمون کنه از اینجا در بریم میریم بانک هر چی داریم و نداریم و بر میداریم با یه پرواز میریم فرانسه اونجا دیگه کسی پیدامون نمیکنه

×نه بابا تورو خدا به همین راحتی و قشنگی مگه شهره هرته قاچاقچین گاو که نیستن

پیدامون میکنن بعدشم خطرناکه با این همه پول از مرز خارج شیم

+نه من فکر همه جاشو کردم

×نه بابا پرفسوره کی بودی توببین اوا من با قسمت اول نقشه ات یعنی فرارمون به کمک سامان موافقم ولی اینکه از مرز خارج شیم نه

+خیل خب پس اوکیه؟ حالا بریم سر موضوع بعدی

×بس نیست مخمو خوردی باشه واسه بعد؟؟

+نه بابا میخوای بگم ارش جونت بیاد پیشت-___-

×ببند خب موضوع بعدی چی بید؟

+ببین تو باید رفتار تو با ارش درست کنی و اگر نه اگه یهو بیای موافقت کنی و بعدش اخلاقت گند بشه خیلی ضایعس و می‌فهمه یکم با ناز و عشوه حرف بزن لحنتو کش دار کن مثلا بگو آرررشششش

×ایییییشش چندش عمرا ابدا امکان نداره من با این چغندر معرکه اینطوری حرف بزنم😒

+کاترینا لج نکن فکر کردی من خوشم میاد با قاتل مامان بابام اینطوری حرف بزنم؟مجبوریم به قران

×خیل خب باشه سعیمو میکنم

+اوکی👍

با اوا رفتیم بیرون داخل باغ که پوریا و ارش داشتن باهم حرف میزدن

ارش و بر خلاف میل باطنیم صدا زدم ولی حالم بهم خورد نمی‌خواستم اونطوری چندش باهاش حرف بزنم برا همین خیلی خشک و خالی گفتم

×آرش

آوا آرنجش و به معنای اینکه درست حرف بزن زد به پهلوم به ناچار صداش زدم

×آرررشش عشممم-___-

~جانم خانومم

🤢🤢ای خدا چه غلطی کردم

×امم من راضیم

~واقعا😳

×اوهوم

~خ..خیل خب باشه پوریا زنگ بزن هماهنگ کن

√اوکی

#أوا

چند روز بعد...

خدارو شکر رفتار کاترینا رو رفتار ارش اثر داشت و تونست آرومش کنه

فردا شب عروسی بود ۴ نفری رو الاچیق نشسته بودیم و کارت دعوتارو آماده میکردیم

همونطور که یادم بود اخرین کارت دعوت و برای سیما دوستم و داداشش سامان نوشتم و خودکار و گذاشتم کنار

#شب عروسی

#کاترینا

خیلی استرس داشتم سریع صبحونرو خوردیم و با ارش و پوریا و اوا رفتیم سمت آرایشگاه

......

دست اوا رو محکم گرفتم و رفتیم داخل آرایشگاه

یه دختره که میخورد بیست و شش هفت سالش باشه اومد سمتمونو باهامون سلام و احوالپرسی کرد و گفت

@خوش اومدید عزیزم برین پیش همکارم سحر جون راهنماییتون کنه

×ممنون عزیزم

اوا رو دنبال خودم کشوندم سمت اون دختره سحر

مانتو شال و کش موم رو باز کردم و رو اون صندلی مخصوص دراز کشیدم

.....

+واای دختر چه جیگری شدی خوش به حال آرش

×ببند تو هم خوشگل شدی خواهری

و محکم بغلش کردم واقعا آوا رو دوست داشتم خیلی دختر خوب و مهربونی بود :) ولی بعضی وقتا خیلی رو مخ می‌رفت ​​​​​​

...........

سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت باغی که عروسیمون بود

با ورودمون همه دست زدن و جیغ کشیدن خیلی صدای آهنگ رو مخ بود ایییشش اینکه صدای این پسره پر کلاغه

بازوی اوا رو چنگ زدم و کشوندمش سمت خودم

×آواا

+هوم

×این صدای این پسره پر کلاغ نیست اسمش چی بود رحیم رحمان رحم..

+منظورت رهامه😐🤦

×آره آفرین

+اره صدای خودشه چطور؟

×بگو قطعش کنن هی من از این خوشم نمیاد تو عروسیمم باید صداشو تحمل کنم😑😐

+درست حرف بزنااا اولا دوما یادت رفته عروسی سوریه؟؟😑 واسه من عروسی عروسی می‌کنه😐

×خب حالا😒

ایییشش این اوا از چیه این دوتا خوشش میاد🤦

#آوا

با چشم هر چی می‌گشتم سامان و پیدا نمیکردم وای خدا این کجاست نکنه نکنه نتونسته بیاد​​​​​​

یهو دستی رو شونم قرار گرفت هینی کشیدم برگشتم دیدم سامانه یواش گفتم

+سامااان تو جایگاه داماد چکار می‌کنی الان پوریا میبینتت🤦😵🤐

_واسه من داماد داماد می‌کنه برو خوش باش با دامادت اصلا نجاتتونم نمیدم

+ببخشید داداشی شوخی کردم

_خب خر شدم نقشه چیه؟؟

+ببین سامان.......

.....

نمی‌دونم این بزمجه معرکه پوریا کجاست

لباس عروسمو جمع کردم بلند شدم رفتم دنبال پوریا بگردم

دستم توسط کسی کشیده شد نتونستم ببینم کیه فقط می‌کشیدم سمت خودش

......

+سامان چیکار داری میکنییییی

_مگه نمیخواستین نجاتتون بدم؟

×اینطوری؟؟؟؟؟!!!

_شرمنده

+سامان پیدامون میکننن

_نگران نباش فکرشو کردم

.

.

.

.

سلام عسیسای دلم😍😍

پارت چطور بود؟؟

نظرتون رو کامنت کنین

عاشقتونم مراقب خودتون باشین ​​​​​​​

داستان ♡زندگی پر پیچ و خم من♡ قسمت ۵
بازدید : 123
دوشنبه 20 مهر 1399 زمان : 20:38

خب خب عزیزای دلم روند پارت گذاری👇👇👇👇

شنبه:ساعت۴ بعد از ظهر

دوشنبه:ساعت۷بعد از ظهر

چهارشنبه:ساعت ۶بعد از ظهر

اگه استثنایی باشه اعلام میکنیم😃

عاشقتونیم

#شمس باشید

گذشته گذشته ( موقت )
برچسب ها
بازدید : 137
يکشنبه 19 مهر 1399 زمان : 21:36

#آوا

#زمان حال

تو چشاش خیره شدم و داد زدم

+توووو خجالت نمیکشی؟؟

از من خجالت نمی‌کشی

مگه مامانم کم برات مادری کرد؟؟

مگه بابام کم برات گذاشت؟؟

وقتی ۱۳ ساله بود مامان بابای بی معرفتت ولت کردن کی زیر پرو بال تو گرفت کی پسرم خطابت کرد؟؟

بد بود سر و سامونت داد که الان عین برج زهرمار اینجا وایسادی به من خیره شدی؟؟

از اون سه تا مظلوم خجالت نکشیدی اونا چه گناهی کرده بودن؟؟

پست فطرت اونا فقط پنج سالشون بود حقشون این بود؟؟

پوریا که از لحن من چشاش اندازه توپ بسکتبال شده بود تقریبا با تن صدای خودم گفت

_د لعنتی من این کارارو بخاطر تو کردم ببین این همه پول این همه ثروت میتونیم یه زندگی ایده ال و شروع کنیم هر روز سفر از این مزون به اون مزون هر چی بخوای برات میخرم هوم نظرت چیه؟؟

+خفشو خفشو من نخوام تو ثروتتو که همشو از بالا کشیدن مال و اموال بابای من بدست آوردیو به پام بریزی کیو باید ببینم؟؟

من نعشمم رو دست تو نمیندازم😏

_عههه نه بابا خیل خب خودت خواستی سینااا سینااا هوی گنده بک

$ب..بله آقا

_بیا به این حالی کن کی اینجا دستور میده😏

چرا دروغ واقعا ترسیدم از اینکه اون چیزی که تو ذهنم میگذره اتفاق بیفته

اره الان وقتش بود نقشمو عملی کنم

با ناز و عشوه فیکی که خودمم حالم بهم خورد صداش زدم

+اممم عشقم پوریااااا!!

با چشمای گرد شده برگشت مطمئنم که از لحنم جا خورده بود

_جا..نم

+با..باشه قبول باهات ازدواج میکنم

چشماش برق زد بدو اومد سمتم و یک متریم وایساد و گفت

_راست میگی؟؟!!!

+اره عشقم حالا میشه دست و پام و باز کنی مگه کسی دست و پای خانمشو میبنده؟؟!😏

_اگه فرار کنی چی؟؟

+فراررر؟؟ مگه کسی از دست عشقش فرار میکنه؟؟

خیلی خوشحال شده بود اینو میشد از چشماش خوند تو دلم به سادگیش خندیدم

_هووییی گولاخا مگه نمی‌بینید خانمم اذیته زود بیاید دست و پاش و باز کنید

$چ..چشم آقا

یکیشون اومد سمتم و مشغول باز کردن دست و پام شد

وقتی دست و پام و باز کرد بدو بدو رفتم سمت پوریا و دستمو حلقه کردم دور گردنش و شونه به شونه هم رفتیم بیرون تو حیاط یه حیاطی که بیشتر شبیه باغ بود

وقتی داخل اون انبار بودم به وضوح میشد نگاه عصبانی کاترینا رو دید

فکر میکرد واقعا من می‌خوام زن این پست فطرت شم!!

باید باهاش حرف میزدم و تنها راه رسیدن به خواستم خوب رفتار کردن با پوریا بود

دستمو کشید و برد سمت تاب سفید رنگی که ته باغ بود

نشستم تو تاب و پوریا مشغول تاب دادنم شد

سرم و بردم عقب و خم کردم با لحن کش داری گفتم

+پوریااااااا عزیزممم

_جانم خوشگل خانم

+میگمااا یه چیزی ازت بخوام نه نمیگی؟؟

_چی مثلا!!؟؟

+تو اول قول بده نه نگی

_قول

+میگم این دوست من کاترینا اینجا چیکار میکنه؟؟

_اون حسابش جداس با ارش

ار..ارش اره همونی که کاترینا تو پرورشگاه برام تعریف کرددد

#فلش بک

#کاترینا

چند وقتی می‌گذشت از زمانی که بابام مارو سپرد به پرورشگاه

نمی‌دونم چطور دلش اومد

هعییی روزگار هیچ کی منو کتایون و تو این دنیا دوست نداره هیچ کی

نه برای مامان مهم بودیم نه بابا

بیشتر دلم واسه کتایون میسوزه اون هنوز بچس گناه داره دلش میشکنه

ولی من یاد گرفتم مستقل باشم

یاد گرفتم یادم بره که یه زمانی پدر و مادر داشتم

باید مراقب خودمو کتایون باشم

اره من میتونم

لبخندی رو لبام نقش بست رفتم تو حیاط پرورشگاه دیدم کتایون داره با دوست جدیدش تاب بازی میکنه

هعییی کاش منم همسن تو بودم زودی سختیای دنیا یادم می‌رفت

با صدای خانم جاهد برگشتیم سمتش یه پسره تقریبا ۱۸.۱۹ ساله داشت با خانم مدیر حرف میزد عجیبه !!!

یکم که دقت کردم یادم اومد این این آرشه پسرعموم از بچگی عاشقم بود ولی نه عاشق خودم عاشق مال و اموال بابام😏

به سمتم اومد و گفت

_به به دختر عموی عزیزم حالت خوبه

+اینجا چیکار می‌کنی ارش

_اومدم ملاقات دخترعموم

با دستام کمرشو گرفتم و به سمت در خروجی هدایتش کردم همین طور که به کارم ادامه میدادم گفتم

+بیا بیا برو از اینجا مگه بیمارستانه که اومدی ملاقات؟؟!!!😐

_کاترینا من دوست دارم حالت خوبه اذیتت که نکردن

+بله حالم خوب بود تا وقتی که جنابعالی اومدیو گند زدی تو حال خوشم😒😒

_باشهه من میرم ولی بدون که برمیگردم😏

ای خدااا همینو کم داشتم☹️

#زمان حال

#آوا

ارههه خودشه ارش همون پسر عموش

+امم عشقم میتونم با کاترینا حرف بزنم تنهایی

_نه

+پوریااا☹️🥺

و سرم و به حالت قهر اونور کردم

اومد سمتم و دم گوشم گفت

_ مگه میشه رو خواسته خانمم نه بیارم باشه ولی کوتاه

تو دلم عروسی به پا شد خیلی حرفا داشتم که با کاترینا بزنم

+مرسی عشقم

لبخند فیکی زدم ولی در اصل همچین حسایی داشتم:🤮🤢😖

خب دوستان پارت و دوست داشتید ؟؟

پارت نسبتا طولانی😜

کم کم رهامیر وارد داستان میشن ولی هنوز مونده

کامنت فراموش نشود

کامنت نزارین ماهی یکبار پارت میزاریم

چون با این که امتحانات مهر شروع شده ولی به عشق شما با جون و دل پارت میزاریم😍😍

رییس قوه قضاییه: سال ۹۹ سال افزایش نظارت‌های کیفی و کمی در قوه قضاییه است/ اگر کرونا نبود، اعلام می‌
بازدید : 128
يکشنبه 19 مهر 1399 زمان : 21:36

سلام عزیزای دلم😍

خب امروزم پارت جدید داریم😁

خیلی زود زود پارت میزارم نه؟؟😂😂😂

ما تقریبا روزای زوج یعنی شنبه دوشنبه چهارشنبه پارت داریم😁

منتظر تک تکتون هستم🥰

اتفاقات عجیبی در راه است😉🙂

رییس قوه قضاییه: سال ۹۹ سال افزایش نظارت‌های کیفی و کمی در قوه قضاییه است/ اگر کرونا نبود، اعلام می‌
برچسب ها
بازدید : 120
يکشنبه 19 مهر 1399 زمان : 21:36

سلام عزیزای دلم😍😍😍

اول از همه اربعین حسینی رو تسلیت میگم دوستان🏴😔

دوم چند نفر از دوستان عزیزم...

تو گفتینو پیام دادن که مارو مسخره کردی

مگه نزدی رمان ماکانی پس امیر و رهام کجان😐🤔

چرا انقدر عصبانی؟؟

عزیزان رهامیرم وارد داستان میشن

شما نمیخواید بدونید این دوتا دختر کی بودن و چه بلاهایی سرشون اومده که حالا به کجاها رسیدن؟؟؟

بزارمتون تو خماری؟؟؟😡😡😡

انتظار ندارید که از همین پارت اول رهامیر مثلا بهشون برخورد کنن و بگن عهههههه!😐

من عاشق چشم و ابروتم اونم بگه چه جالب منم همین حس و دارم پس بریم محضر!!!؟؟؟

اندکی صبر!!!...

رهامیر نزدیکن!!!

نظرتونو کامنت کنین

سوال:داستان چه شود؟؟

۱_رهامیر از همین پارت بیان و داستان اوا و کاترینا نصفه نیمه بمونه؟؟,

۲_صبر کنیم تکلیف این دوتا روشن شه و به طور هیجانی وارد داستان شن😍😎

گزینه مورد نظر و کامنت کنید😅😜

رییس قوه قضاییه: سال ۹۹ سال افزایش نظارت‌های کیفی و کمی در قوه قضاییه است/ اگر کرونا نبود، اعلام می‌

تعداد صفحات : 1

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی